کد مطلب:154072 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

خطبه زینب کبری در جلو دروازه کوفه
زینب كبری دختر امیرمؤمنان جلو دروازه كوفه مشاهده كرد جمعیت انبوهی به گمان خود برای تماشای اسرای خارجی آمده اند، لذا برای ارشاد مردم و معرفی حسین و اهل بیت پیغمبر و یادآوری آنان از حكومت عدل علی علیه السلام در كوفه و مفتضح ساختن ابن زیاد و امیرش یزید بن معاویه به سخنرانی پرداخت و قبل از شروع به سخنرانی فرمود: ساكت شوید.

تأثیر این صدا و تصرف ولایتی زینب آنچنان اثری گذاشت كه نفس در سینه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد.

اهل كوفه با صدای دلنشین علی علیه السلام آشنائی داشتند و لذا وقتی فرمود ساكت شوید مردم كوفه صدای امیرالمؤمنین (ع) را شنیدند.

آری این صدای علی (ع) بود كه از حلقوم دخترش زینب خارج می شد راوی می گوید: به خدا قسم زنی با چنین حیا ندیدم كه مثل زینب سخن گوید مثل این كه سخن از زبان امیرالمؤمنین خارج می شود.

وقتی سكوت كامل حكمفرما شد، زینب سلام الله علیها این چنین آغاز سخن فرمود: الحمد لله و الصلوة علی ابی محمد و آله الطیبین الأخیار، اما بعد یا اهل الكوفة یا اهل الختل و الغدر اتبكون؟ فلا رقأت الدمعة و لا هلأت الرنة انما مثلكم كمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا تتخدون ایمانكم دخلا بینكم الا و هل فیكم الا الصلف و النطف و الصدر و الشنف و ملق الاماء و غمز الأعداء او كمرعی علی دمنة او كفضة علی ملحودة، الا ساء ما قدمت لكم انفسكم ان سخط الله علیكم و فی العذاب انتم خالدون.

«زینب كبری پس از حمد خدا بر پدر خود درود می فرستد تا مردم را توجه دهد به این كه ایشان فرزندان پیامبرند.

خدا را سپاس می گویم و به پدرم محمد و برگزیدگان و پاكان از دودمانش درود می فرستم و بعد ای مردم كوفه؛ ای نیرنگ بازان و بیوفایان، بر ما می گریید؟!

هرگز اشكتان خشك نشود و ناله تان آرام نگردد كه شما مانند زنی هستید كه رشته های خود را پس از تابیدن پنبه می كرد، شما هم ایمانتان را وسیله زندگی و مكر و فریب


قرار داده اید و ارزشی برایش قائل نیستید (مگر نه این است كه به خاطر دنیا اطراف كسانی را می گیرید كه شخصیتی ندارند) و مانند كنیزان تملق گو از آنها تعریف و تمجید بی مورد می كنید و به كسانی (كه به نفع دنیا و آخرت شما هستند چون با منافع مادیتان تضاد دارند) نسبت ناروا می دهید، در شما جز خودخواهی و دروغ و دشمنی بیجا و پستی و خواری و تهمت و افتراء وجود ندارد و یا مانند گیاهی هستید كه در مزبله می روید (كه ظاهری فریبنده و باطنی مسموم دارد) و یا مانند نقره ای كه بر تابوت مردگان مزین شده درخشندگی كنید ولی در داخل آن تعفن و مردار است.

(مگر سبزه ای كه در نجاسات روئیده و عصاره پلیدیها را مكیده قابلیت چه را دارد؟ و یا نقره ای كه بر قبر مردگان نقش شده قدر و جلال و شأن و كمال مرده را می افزاید؟ و از بدیهایش می كاهد و بر نیكی هایش می افزاید؟ هرگز).

آگاه باشید كه بد توشه ای پیش فرستادید (یا بد سابقه ای برای خود ساختید) كه خشم خدا را بر خود خریدید و برای همیشه در عذاب الهی جای گرفتید.

اتبكون و تنتحبون؟ای و الله فابكوا كثیرا و اضحكوا قلیلا، فلقد ذهبتم بعارها و شنارها و لن ترحضوها بغسل بعدها ابدا، و انی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوة و معدن الرسالة و سید شباب اهل الجنة و ملاء ذخیرتكم و مفزع نازلتكم و منار حجتكم و مدرة سنتكم، الا ساء ما تزرون و بعدا لكم و سحقا، فلقد خاب السعی و تبت الایدی و خسرت الصفقة و بؤتم بغضب من الله و ضربت علیكم الدلة و المسكنة.

«آیا گریه و شیون می كنید؟ آری بخدا قسم زیاد بگریید و كم بخندید كه عار و ننگی در زندگی مرتكب شدید كه همه ننگهای روزگار و جوامع بشری را پوشانید و هرگز نمی توانید آن را بشوئید، آخر چگونه می توانید عار و ننگ كشتن پسر پیغمبر خاتم، و معدن رسالت و سید جوانان اهل بهشت را بزدائید شما كسی را كشتید كه پناه بی پناهان و طبیب دردمندان و گنجینه دین و دانش و نور هدایت انسان ها به سوی حق و پیشوای امت و حجت پروردگار بود. به وسیله او به راه راست هدایت می شدید و در سایه همت بلندش از فزع و جزع حوادث و سختی ها تسكین می یافتید و به نور ولایت او از گمراهی و ضلالت نجات پیدا می كردید.


آگاه باشید كه گناه زشت و ناپسندی را مرتكب شدید كه از رحمت خدا دور باشید سعی و كوشش شما بی فایده ماند، و دست های شما از درگاه خدا قطع شد، و در معامله تان زیان كردید، و به حسرت و ندامت گرفتار و خشم غضب الهی دامنگیرتان شد و ذلت و مسكنت گریبانگیرتان گردید».

ویلكم یا اهل الكوفة؛ اتدرون ای كبد لرسول الله فریتم و ای دم له سفكتم و ای كریمة له ابرزتم و ای حرمة له انتهكتم؟!

و لقد جئتم بها صلعاء عنقاء فقماء خرقاء شوهاء كطلاع الارض و ملاء السماء.

افعجتم ان قطرت السماء دما و لعذاب الآخرة أخزی و أنتم لا تبصرون، فلا یستخفنكم المهل فانه لا یحفزه البدار و لا یخاف فوت الثار و ان ربكم لبامرصاد.

«وای بر شما ای اهل كوفه آیا می دانید چه جگری از رسول خدا بریرید و چه خونهائی بر زمین ریختید و چه پرده نشینان بزرگواری را از پرده بیرون افكندید.

هتك حرمتش نمودید و اهل بیتش را به اسیری كشاندید، از آنچه كه بر ما وارد نمودید از كشتن ذراری پیغمبر و آتش زدن خیام و غارت اموال و اسیری زنان و اطفال آن چنان فضیع و فجیع بوده كه جا دارد آسمان ها شكافته و زمین پاره پاره شود كوه ها از هم متلاشی گردند.

شما كار شرم آور و احمقانه و بسیار زشتی مرتكب شدید كه قباحت و زشتی آن از وسعت زمین و آسمان بیشتر است، آیا تعجب كردید كه آسمان خون بارید بلكه عذاب آخرت خواركننده تر است ولی شما چشم بصیرت ندارید پس از مهلتی كه خدا به شما داده است موضوع را كوچك نشمارید و خوشدل نباشید كه او در مكافات شتاب نمی كند زیرا بیم ندارد از این كه فرصت از دست برود به درستی كه پروردگار شما پیوسته در كمین است».

چون زینب سلام الله علیها سخنان خود را به پایان رسانید امام سجاد (ع) فرمود: عمه جان آرام باش. انت بحمد الله عالمة غیر معلمة و فهیمة غیر مفهمة. راوی گفت: مردم را دیدم كه در بهت فرورفته اند و انگشت حسرت به دندان می گزند در كنارم پیرمردی را دیدم كه اشك چشمش از محاسنش جاری است، دست ها را بطرف آسمان بلند كرده می گوید: بابی انتم و امی كهولكم خیر الكهول و شبابكم خیر


الشباب و نسلكم لا یبور و لا یخزی ابدا. پدر و مادرم به قربانتان كه پیرانتان بهترین پیران و جوانانتان بهترین جوانان و نسل شما هرگز خوار و زبون نمی شوند» [1] .


[1] مقتل مقرم ص 384 - حياة الحسين 335:3 - بحار 108:45 - معالي السبطين ص 60 و 61 - لهوف ص 146.